سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 211859

  بازدید امروز : 9

  بازدید دیروز : 3

ادبی - پرپرواز2

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان

 

درباره خودم

< >

 

لینک به لوگوی من

ادبی - پرپرواز2

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

ادبی[130] . خبری[25] . ادبی 2[17] . حکایت ها[12] . اجتماعی[12] .

 

بایگانی

فروردین 86
اردیبهشت 86
اسفند 85
بهمن 85
دی 85
ابان 85
مهر 85
شهریور85
مرداد 85
تیر 85
خرداد 85
اردیبهشت 85
جملاتی طلا تر از طلا
زندگی زیباست
دانستنی ها
مصاحبه
خبری
سخن روز
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
ابان 86
اذر 86
دی86
بهمن 86
اسفند86
فروردین 87
اردیبهشت 87
net work
خرداد 87

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

نگاهداری دین، ثمره معرفت اساس حکمت است . [امام علی علیه السلام]

< >

حکایت

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 86/4/7::: ساعت 4:1 عصر
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار
پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد: من کور هستم لطفا کمک کنید .
روزنامه نگارخلاقی از کنار او میگذشت نگاهی به او انداخت فقط چند سکه د ر داخل
کلاه بود.او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد
تابلوی او را برداشت ان را برگرداند و اعلان دیگری روی ان نوشت و تابلو را
کنار پای او گذاشت و انجا را ترک کرد. عصر انروز روز نامه نگار به ان محل
برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد کور از
صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که ان تابلو
را نوشته بگوید ،که بر روی ان چه نوشته است؟روزنامه نگار جواب داد:چیز خاص
و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه
خود ادامه داد. مرد کور هیچوقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او
خوانده میشد:

امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !!!!!

وقتی کارتان را نمیتوانید پیش ببرید استراتژی خود را تغییر بدهید
خواهید دید بهترینها ممکن خواهد شد باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز
برای زندگی است.
حتی برای کوچکترین اعمالتان از دل،فکر،هوش و روحتان مایه بگذارید این رمز
موفقیت است ....


< >

هر آنچه که هستی، بهترینش باش

نویسنده:هانیه .خ::: یکشنبه 86/3/20::: ساعت 10:0 صبح
اگرنمی توانی بلوطی بر فراز تپه ای باشی
بوته ای در دامنه ای باش
ولی بهترین بوته ای باش که در کناره راه می روید
اگر نمی توانی درخت باشی ،بوته باش

اگر نمی توانی بوته ای باشی، علف کوچکی باش
و چشم انداز کنار شاه راهی را شادمانه تر کن
اگر نمی توانی نهنگ باشی، فقط یک ماهی کوچک باش
ولی بازیگوش ترین ماهی دریاچه!

همه ما را که ناخدا نمی کنند، ملوان هم می توان بود
در این دنیا برای همه ما کاری هست
کارهای بزرگ و کارهای کمی کوچکتر
و آنچه که وظیفه ماست ، چندان دور از دسترس نیست

اگرنمی توانی شاه راه باشی ، کوره راه باش
اگر نمی توانی خورشید باشی، ستاره باش
با بردن و باختن اندازه ات نمی گیرند
هر آنچه که هستی، بهترینش باش


< >

سخن بزرگان

نویسنده:هانیه .خ::: سه شنبه 86/3/8::: ساعت 10:0 صبح
ژان پاول
انسان ها روزی که مادران شان آن ها را به دنیا می آورند متولد نمی شوند،بلکه زمانی به دنیا می آیند که زندگی آن ها را وادار به زایش خویشتن می کند.
گابریل گارسیا مارکز
زندگی مانند کتابی است که ابلهان آن را گذرا ورق می زنندو دانایان آن را با تعمق می خوانند، زیرا می دانند
تنها یک بار فرصت خواندن آن را دارند.
ژان پاول
زندگی را تنها با نگاه به گذشته می توان فهمید و تنها با نگاه به آینده می توان ادامه داد.
کیرکه گارد
زندگی کتابی است که ما همه با هم آن را می نویسیمولو این که دست به قلم نبریم.
فرهاد سلمانیان
انسانها مانند رودخانه هستندهرچه عمیق تر باشند آرام ترند فقط یک چیز می دانم ، و آن اینکه چیزی نمی دانم .
سقراط
هرگز کسی را ناامید نکنید ، شاید امید او همه ی دارایی اش باشد .
جکسون براون
بربلندی کوهها نمی توان غالب شد ، مگرازطریق جاده های پیچ درپیچ.
گوته
وصال آغاز هجران است .
ژاپنی
انسان آفریننده سرنوشت خویش است .
زرتشت
معنای « همه چیز دانستن » هیچ چیز ندانستن است .
ایتالیائی
هیاهوی کودکانی که از مدرسه باز میگردند ،زیباترین موسیقی دنیاست .
بوبن
انسانیت به ظاهر نیست ، بلکه به باطن است .
تولستوی
همیشه به یاد داشته باشید که مهم ترین چیز در کارو روابط خانوادگی صداقت است .
براون
از سرزنش دیگران اجتناب کنید و و مسئولیت کارهایتان راشخصاً به عهده بگیرید .هر چه قفس تنگ تر باشد ، آزادی شیرین تر به نظر می رسد .
گوته
لبخند ، حتی زمانیکه بر لبان یک مرده می نشیند ، باز زیباست .عشق هرگز به رنگ تردید در نمی آید .شما بدون تسلط بر خود نمی توانید فاتح دیگران باشید .
کیم وو چونگ
اگر کسی ترا آنطور که میخواهی دوست ندارد ،به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد .
مارکز
بهترین راه پیش بینی آینده ، ساختن آن است .
برایان تریس
در درون جسارت ، نبوغ و قدرت سحر آمیزی نهفته است .
گوته
هر کجا می روی ، با تمام قلبت برو .آسمان برای گرفتن ماه تله نمی گذارد ، آزادی خود ماه است که او را پایبند می کند .
تاگور
سرمایه های هر دلی ، حرفهائیه که واسه گفتن داره .زنانیکه می خواهند مرد باشند ، زنانی هستند که نمی دانند زن هستند .
الکساندر دوما
شانس هرگز کافی نیست .
اندرو متیوس
دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیردولی قلب ترا لمس کند .
مارکز
قانون احتمالات یادت نره ، بلاخره یک نفر خواهد گفت بله .
آنتونی رابینز
اگر فکر می کنید که موفق می شوید یا شکست می خورید،در هر دو صورت درست فکر کرده اید .
آنتونی رابینز
وقتی انسان آرامش را در خود نیابد ، جستجوی آن در جای دیگر کار بیهوده ای است .
لارو شفوکو
در تاریخ جهان ، هر لحظه عظیم و تعیین کننده ،پیروزی نوعی عشق است .
امرسون
دنبال کسی نگرد که بتوانی با او زندگی کنی ، دنبال کسی باش که بدون او نتوانی زندگی کنی .عشق ، فراموش کردن خود دروجود کسی است کههمیشه و در همه حال ما را به یاد دارد .عشق یعنی ترس از دست دادن تو .
ایتالیائی
موفقیت = یک درصد نبوغ ، 99 درصد عرق ریختن .
توماس ادیسون
مهم این نیست که در کجای این جهان ایستاده ایم ،مهم این است که در چه راستایی گام بر می داریم .
هولمز
سعی نکنیم بهتر یا بدتر از دیگران باشیم ، بکوشیم نسبت به خودمان بهترین باشیم .
مارکوس گداویر
مغز ما یک دینام هزار ولتی است که متاسفانهاکثرمان بیش از یک چراغ موشی از آن استفاده نمی کنیم .
ویلیام جیمز
تنها بنائی که هر چه بیشتر بلرزه ، محکمتر می شه ، دله . تصمیم ها » بیش از « منابع » در توسعه یافتگی کشورها موثرند .
استراتین
به درخت گفتم خدا را به من نشان بده ، درخت شکوفه کرد . سنگ هم دیوار می سازد ، هم پل .
رازهای ما از روحمان حق السکوت می گیرند .
سهراب سپهری
در پی رسیدن به هدف باش نه افتخار .حرفهای خودت ، ترا کر خواهند کرد .
بدبختی تنها در باغچه ای که خودت کاشته ای می روید .آنچه را که هنگام قدرت بدست نیاوردی ، با عشق بدست بیاور .گذشته را در آغوش بگیر ، اما در آن زندگی نکن .شیشه را پاک نکن ، نگاهت را تغییر بده .
خدا از آدمهایی که ضعف خود را می خواهندبا خداپرستی جبران کنند بیزار است .
شریعتی
چرا هیچ داوری خطاهای سرنوشت را نمی بیند .
حیدرزاده
از رنگ خاکستری مو نمی شه عمر قلب را شناخت .
بودا
کسانی که هرگز وقت ندارند معمولاً آنهایی هستند که کمترکار می کنند .دلیل عقل تفکر است و دلیل تفکر ، خاموشی .به هر چیزی که بهترین و عالیترین استفاده از وقتتان نیست ،نه بگوئید .بدون تو ، تحمل بهشت ممکن نیست و با تو ،دوزخ دیگر مکانی جهنمی نیست.


< >

خدا پشت پنجره ایستاده

نویسنده:هانیه .خ::: دوشنبه 86/3/7::: ساعت 12:15 صبح

« پشت پنجره »

جانی کوچولو با پدر و مادر و خواهرش سالی برای دیدن پدربزرگ و مادربزرگ رفته بودن به مزرعه. مادربزرگ یه تیرکمون به جانی داد تا باهاش بازی کنه. موقع بازی جانی به اشتباه یه تیر به سمت اردک خونگی مادربزرگش پرت کرد که به سرش خورد و اونو کشت
جانی وحشت زده شد...لاشه رو برداشت و برد پشت هیزمها قایم کرد. وقتی سرشو بلند کرد دید که خواهرش همه چیزو دیده ... ولی حرفی نزد.
مادربزرگ به سالی گفت "توی شستن ظرفها کمکم کن" ولی سالی گفت: " مامان بزرگ جانی بهم گفته که میخواد تو کارای آشپزخونه کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: "اردکه رو یادت میاد؟" ... جانی ظرفا رو شست
بعد از ظهر اون روز پدربزرگ گفت که میخواد بچه ها رو ببره ماهیگیری ولی مادربزرگ گفت :" متاسفانه من برای درست کردن شام به کمک سالی احتیاج دارم" سالی لبخندی زد و گفت:"نگران نباشید چونکه جانی به من گفته میخواد کمک کنه" و زیر لبی به جانی گفت: " اردکه رو یادت میاد؟"... اون روز سالی رفت ماهیگیری و جانی تو درست کردن شام کمک کرد.
چند روزی به همین منوال گذشت و جانی مجبور بود علاوه بر کارای خودش کارای سالی رو هم انجام بده. تا اینکه نتونست تحمل کنه و رفت پیش مادربزرگش و همه چیز رو بهش اعتراف کرد. مادربزرگ لبخندی زد و اونو در آغوش گرفت و گفت:" عزیزدلم
میدونم چی شده. من اون موقع کنارپنجره بودم و همه چیزو دیدم اما چون خیلی دوستت دارم بخشیدمت. من فقط میخواستم ببینم تا کی میخوای به سالی اجازه بدی به خاطر یه اشتباه تو رو در خدمت خودش بگیره!"
********************************
گذشته شما هرچی که باشه، هرکاری که کرده باشید.. هرکاری که شیطان دایم اون رو به رختون میکشه ( دروغ، تقلب، ترس، عادتهای بد، نفرت، عصبانیت، تلخی و...) هرچی که هست... باید بدونید که خدا کنار پنجره ایستاه بوده و همه چیز رو دیده. همهزندگیتون، همه کاراتون رو دیده. اون میخواد که شما بدونید که دوستتون داره و شما رو بخشیده... فقط میخواد ببینه تا کی به شیطان اجازه میدید به خاطر این کارا
شما رو در خدمت بگیره!
بهترین چیز درباره خدا اینه که هر وقت ازش طلب بخشایش میکنید نه تنها میبخشه بلکه فراموش هم میکنه.
همیشه به خاطر داشته باشید:
*خدا پشت پنجره ایستاده*



< >

سیبی از درخت وسوسه

نویسنده:هانیه .خ::: دوشنبه 86/2/24::: ساعت 10:0 صبح

سیبی از درخت وسوسه

نامت چه بود؟ آدم
فرزندِ ؟ من را نیست نه مادری و نه پدری بنویس اول یتیم عالم خلقت
محل تولد؟ بهشت پاک
اینک محل سکونت؟ زمین خاک
آن چیست بر گُرده نهادی؟امانت است.
قدت؟ روزی چنان بلند که همسایه خدا ، اینک به قدر سایه بختم بروی خاک
اعضای خانواده؟ حوای خوب و پاک، قابیل وحشتناک،هابیل زیر خاک
روز تولدت؟در جمعه ای ،به گمانم روز عشق
رنگت؟ اینک فقط سیاه ز شرم چنان گناه
وزنت؟نه آنچنان سبک که پَرم در هوای دوست نه آنچنان سنگین که نشینم به این زمین
جنست؟ نیمی مرا زخاک نیمی دگر خدا
شغلت؟ در کار کشت امید بروی خاک
شاکی تو؟ خدا
نام وکیل؟ آن هم فقط خدا
جرمت؟ یک سیب از درخت وسوسه
تنها همین؟ همین و بس
حکمت؟ تبعید در زمین
همدمت در گناه ؟ حوای آشنا
ترسیده ای؟ کمی
زچه؟ که شوم من اسیر خاک
آیا کسی به ملاقاتت آمده است؟ بلی
چه کس؟ گاهی فقط خدا
داری گلایه ای؟ دیگر گِله نه ولی...
ولی که چه؟حکمی چنین آن هم به یک گناه؟!!!!
دلتنگ گشته ای؟ زیاد
برای که؟ تنها فقط خدا
آورده ای سند؟ بلی
چه؟دو قطره اشک
داری تو ضامنی؟ بلی
چه کس؟ تنها کس خدا
در آخرین دفاع؟ می خوانمش چنان که اجابت کند دعا



< >

مناجات کوچک با خالق عشق

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 86/2/6::: ساعت 10:0 صبح
خدایا! ما اگر بد کنیم،تو را بنده های خوب بسیار است، تو اگر مدارا
نکنی ما را خدای دیگر کجاست ؟
 
خوشبختی بر سه ستون استوار است: فراموش کردن غم های گذشته، فراموش نکردن عبرت های گذشته، غنیمت شمردن حال و امیدوار بودن به آینده
 
مهم این نیست که قطره باشی یا اقیانوس، مهم این است که آسمان در تو
  منعکس شود.
 
 لازمه ی خوشبختی جذب کردن چیزهای تازه نیست، بلکه حذف کردن افکار کهنه
 است، افکاری که به هیچ دردی نمی خورند.
 
زندگی هنر نقاشی کردن است بدون استفاده از پاک کن سعی کن همیشه طوری زندگی کنی که وقتی به گذشته برمیگردی نیازی به پاک کن نداشته باشی.
 
اگه تو خدا را فراموش کردی این رو بدون اون هرگز تو رو فرا موش نمی کنه چون دوست داره
 
 
 
خوشبختی و بدبختی برای یه مرد شجاع مثل دست راست و چپش می مونه . اون هر دوشونو به کار می‌بره
 
  
مردم به همان اندازه خوشبخت اند که خودشان تصمیم میگیرند. خوشبختی به سراغ کسی میرود که فرصت اندیشیدن در مورد بدبختی را نداشته باشد. دریا باش که اگر کسی سنگی به سویت پرتاب کرد سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی
               
 
منبع:سایت کوچولو


< >

از خدا خواستم...

نویسنده:هانیه .خ::: دوشنبه 86/1/27::: ساعت 3:14 عصر

از خدا خواستم...

از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد
خدا گفت: نه
رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکش.
از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد
خدا گفت: نه
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.
از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد
خدا گفت: نه
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را فراچنگ آوری
از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد
خدا گفت: نه
رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من نزدیکتر و نزدیکتر می کند.
از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد
خدا گفت: نه
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی
من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از خدا خواستم
و باز گفت: نه
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به کف آری.
از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست
بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند
و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم



< >

یک داستان کوتاه أموزنده

نویسنده:هانیه .خ::: یکشنبه 86/1/19::: ساعت 10:0 صبح

یک داستان کوتاه أموزنده

دو مرد در کنار دریاچه ای مشغول ماهیگیری بودند . یکی از آنها ماهیگیر با تجربه و ماهری بود اما دیگری ماهیگیری نمی دانست .
هر بار که مرد با تجربه یک ماهی بزرگ می گرفت ، آنرا در ظرف یخی که در کنار دستش بود می انداخت تا ماهی ها تازه بمانند ، اما دیگری به محض گرفتن یک ماهی بزرگ آنرا به دریا پرتاب می کرد .
ماهیگیر با تجربه از اینکه می دید آن مرد چگونه ماهی را از دست می دهد بسیار متعجب بود . لذا پس از مدتی از او پرسید :
- چرا ماهی های به این بزرگی را به دریا پرت می کنی ؟
مرد جواب داد : آخر تابه من کوچک است !
گاهی ما نیز همانند همان مرد، شانس های بزرگ، شغل های بزرگ، رویاهای بزرگ و فرصت های بزرگی را که خداوند به ما ارزانی می دارد را قبول نمی کنیم. چون ایمانمان کم است .ما به یک مرد که تنها نیازش تهیه یک تابه بزرگتر بود می خندیم، اما نمی دانیم که تنها نیاز ما نیز، آنست که ایمانمان را افزایش دهیم. خداوند هیچگاه چیزی را که شایسته آن نباشی به تو نمی دهد .
این بدان معناست که با اعتماد به نفس کامل از آنچه خداوند بر سر راهت قرار می دهد استفاده کنی . هیچ چیز برای خدا غیر ممکن نیست .
به یاد داشته باش :
به خدایت نگو که چقدر مشکلاتت بزرگ است ،
به مشکلاتت بگو که چقدر خدایت بزرگ است .



< >

عشق و دیوانگی

نویسنده:هانیه .خ::: شنبه 86/1/18::: ساعت 10:0 صبح

عشق و دیوانگی

 در زمان‌های بسیار قدیم وقتی هنوز پای بشر به زمین نرسیده بود فضیلت‌ها و تباهی‌ها همه‌جا شناور بودند. آن‌ها از بیکاری خسته و کسل شده بودند. روزی همة فضایل و تباهی‌ها دور هم جمع شدند، خسته‌تر و کسل‌تر از همیشه. ناگهان ذکاوت ایستاد و گفت: بیایید یک بازی بکنیم، مثلاً قایم باشک.
همه از پیشنهاد او شاد شدند. دیوانگی فوراً فریاد زد: من چشم می‌گذارم. از آن جایی که هیچ‌کس نمی‌خواست به دنبال دیوانگی بگردد، همه قبول کردند که او چشم بگذارد و او به دنبال آن‌ها بگردد. دیوانگی جلوی درختی رفت و چشم‌هایش را بست و شروع به شمردن کرد:
یک، دو، سه ...
لطافت خود را به شاخ ماه آویزان کرد، خیانت داخل انبوهی از زباله پنهان شد، اصالت در میان ابرها پنهان شد، هوس به مرکز زمین رفت، طمع داخل کیسه‌ای که خودش دوخته بود مخفی شد. دیوانگی مشغول شمردن: 79 و 80 و همه پنهان شده بودند به‌جز عشق که مردّد بود و نمی‌توانست تصمیم بگیرد. جای تعجّب هم نیست، می‌دانیم که پنهان کردن عشق مشکل است.
در همین حال دیوانگی به پایان شمارش رسید: 95، 96 و ...
هنگامی که دیوانگی به صد رسید، عشق پرید و در بین یک بوتة رز پنهان شد. دیوانگی فریاد زد که دارم می‌آیم.
اوّلین کسی را که پیدا کرد تنبلی بود زیرا تنبلی، تنبلی‌اش آمده بود جایی پنهان شود. لطافت را یافت که به شاخ ماه آویزان بود، دروغ ته چاه، هوس در مرکز زمین. یکی یکی همه را پیدا کرد به جز عشق.
او از یافتن عشق ناامید شده بود.
حسادت در گوش‌هایش زمزمه کرد که تو فقط عشق را باید پیدا کنی و او پشت بوتة گل رز است.
دیوانگی شاخة چنگک مانندی را از درخت کند و با شدّت و هیجان زیادی آن‌را در بوتة گل فرو کرد. دوباره، دوباره، تا با صدای ناله‌ای متوقّف شد. عشق از پشت بوته بیرون آمد. با دست‌هایش صورت خود را پوشانده بود و از میان انگشت‌هایش قطرات خون بیرون می‌زد. شاخه‌ها به چشمان عشق فرو رفته بودند. او نمی‌توانست جایی را ببیند، او کور شده بود.
دیوانگی گفت: من چه کردم؟ من چه کردم؟ چگونه می‌توانم تو را درمان کنم و عشق پاسخ داد: تو نمی‌توانی مرا درمان کنی، امّا اگر می‌خواهی کاری کنی راهنمای من شو.
و از آن روز است که عشق کور است و دیوانگی همواره در کنار او.

برداشت از: ماهنامة رایانه خبر – سال دوّم – شماره 10 – اسفندماه 1383



< >

دعای سال نو

نویسنده:هانیه .خ::: سه شنبه 85/12/29::: ساعت 10:0 صبح

 یه روزی ، یه جائی ، یه جوری ، یه کسی ، یه چیزی ، صبر داشته باش ، صبر داشته باش .
 خدایا پروردگارا ، ای رحمان رحیم و ای بخشنده مهربان ، سالی نو بهاری نو و روزگاری تازه در راه است
با یاد تو ، با نام تو و با عشق توآغازش می کنیم.
پرودگارا ، خداوندا تو را قسم میدهم به هفت آسمانت ، پاکی و معصومیت کبوترانت ،
به شقایقهای دشتهای بیکرانت
تو را قسم میدهم به ستاره های  کهکشانت ، به دریاهای جاودان و به آبهای جاری و روانت ،
تو را قسم می دهم به برگهای پریشان حال خزانت ، که قلبمان مشکن ،
اشکمان مریز و  آباد کن دلهایمان ، غرق نعمت کن روزگارمان ، با عزت کن ناممان ،
دلپذیر کن کاممان و قرین صحت کن جانمان ، خدایا پروردگارا تو را قسم میدهم به  پرستوهای غربت کشیده ،
به عظمت غروب ، به سادگی سحر و به آرمش سپیده ، به پاکی
لبخندهای کودکانه و به عزت و عصمت عشقهای جاودانه ، که قلبمان را مجذوب محبت ،
زبانمان مست مروت و وجدانمان را برقرار عدالت گردان . 
پروردگارا پنجره دل بگشا به سوی بیماران ، گرفتاران ، به سوی سرهای بی سامان ،
به سوی دلهای چشم انتظار و عاشقان بی صبر و قرار که چشم  انتظارند ،
چشم انتظار شفای تو ، وفای تو ، عطای تو و رضای تو .
پروردگارا پنجره دل بگشای به سوی دلهای دردمند که دلی دردمند دارم
و سری  سرگردان و فکری نگران و گمشده ای در غبار روزگار
و روحی بی صبر و قرار و دلی چشم انتظار .
 .............................همیشه شادکام باشید......................



<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزی ممکن است قایق ما هم به صخره برخورد کند
پل های زیادی هست که باید آنها را ساخت
لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند
یک نکته از دکتر علی شریعتی
شما عظیم تر از آن هستید که فکر می کنید
رسیدن به کمال
فقر
چرا خداوند مادران را آفرید
فلسفه ملاصدرا درباره خدا
نقاشی های ناخودآگاه ، شخصیت شما را آشکار می کند
فرستادن نامه به 500 قرن بعد
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com