سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 211863

  بازدید امروز : 13

  بازدید دیروز : 3

ادبی - پرپرواز2

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان

 

درباره خودم

< >

 

لینک به لوگوی من

ادبی - پرپرواز2

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

ادبی[130] . خبری[25] . ادبی 2[17] . حکایت ها[12] . اجتماعی[12] .

 

بایگانی

فروردین 86
اردیبهشت 86
اسفند 85
بهمن 85
دی 85
ابان 85
مهر 85
شهریور85
مرداد 85
تیر 85
خرداد 85
اردیبهشت 85
جملاتی طلا تر از طلا
زندگی زیباست
دانستنی ها
مصاحبه
خبری
سخن روز
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
ابان 86
اذر 86
دی86
بهمن 86
اسفند86
فروردین 87
اردیبهشت 87
net work
خرداد 87

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

دانشمندترین مردم، بیمناکترین آنان از خدای سبحان است [امام علی علیه السلام]

< >

وصیتنامه داریوش

نویسنده:هانیه .خ::: سه شنبه 86/4/19::: ساعت 3:3 صبح

وصیتنامه داریوش

اینک که من از این دنیا می روم 25 کشور جزو امپراتوری ایران است و در تمام این کشورها پول ایران رواج دارد و ایرانیان در آن کشورها دارای احترام هستند و مردم کشورها نیز درایران دارای احترام می باشند.

جانشین من خشایارشا باید مثل من در حفظ این کشورها بکوشد راه نگهداری این کشور ها این است که در امور داخلی آنها مداخله نکند و مذهب و شعائر آنها را محترم بشمارد.

اکنون که من از این دنیا می روم تو 12 کرور در یک زر در خزانه سلطنتی داری و این زریکی از ارکان قدرت تو می باشد زیرا قدرت پادشاه فقط به شمشیر نیست بلکه به ثروت نیز هست. البته به خاطر داشته باش که تو باید به این ذخیره بیفزایی نه اینکه از آن بکاهی من نمی گویم که در مواقع ضروری از آن برداشت نکن زیرا قاعده این زر در خزانه آن است که در هنگام ضرورت از آن برداشت شود اما در اولین فرصت آنچه برداشتی به خزانه برگردان مادرت آتوسا بر من حق دارد پس پیوسته وسایل رضایت خاطرش را فراهم کن.

ده سال است که من مشغول ساخت انبارهای غله در نقاط مختلف کشور هستم و من روش ساختن این انبارها را که با سنگ ساخته می شود و به شکل استوانه است در مصر آموختم چون انبارها پیوسته تخلیه میشود حشرات در آن بوجود نمی آیند و غله در این چند سال می ماند بدون اینکه فاسد شود و تو باید بعد از من به ساختن انبارهای غله ادامه دهی تا اینکه همواره آذوقه دو یا سه سال کشور در انبارها موجود باشد هر ساله بعد از اینکه غله جدید بدست آمد از غله موجود در انبارها برای تامین کسر خواربار استفاده کن و غله جدید را بعد از اینکه بوجاری شد به انبار منتقل نما و به این ترتیب تو هرگز برای آذوقه در این مملکت دغدغه نخواهی داشت ولو دو یا سه سال پیاپی خشکسالی شود.

هرگز دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی نگمار برای آنها همان مزیت دوست بودن با تو کافی است چون اگر دوستان و ندیمان خود را به کارهای مملکتی بگماری و آن به مردم ظلم کنند و استفاده نامشروع نمایند نخواهی توانست آنها را به مجازات برسانی چون با تو دوست هستند و تو ناچاری که رعایت دوستی بنمایی.

کانالی که من میخواستم بین شط نیل و دریای سرخ بوجود بیاورم هنوز به اتمام نرسیده و تمام کردن این کانال از نظر بازرگانی و جنگی خیلی اهمیت دارد و تو باید کانال را به اتمام برسانی و عوارض عبور کشتی ها از آن کانال نباید آنقدر سنگین باشد که ناخدایان کشتی ها ترجیح بدهند که از آن عبور نکنند.

کنون من سپاهی به طرف مصر فرستادم تا اینکه در این قلمرو ایران نظم و امنیت برقرار کند ولی فرصت نکردم سپاهی به یونان بفرستم و تو باید این کار را انجام بدهی. با یک ارتش نیرومند به یونان حمله کن و به یونانیان بفهمان که پادشاه ایران قادر است مرتکبین فجایع را تنبیه کند.

توصیه دیگر من به تو این است که هرگز دروغگو و متملق را به خود راه نده چون هر دوی آنها آفت سلطنت هستند و بدون ترحم دروغگو را از خود دور نما.

ادامه مطلب...


< >

سخن بزرگان

نویسنده:هانیه .خ::: سه شنبه 86/4/19::: ساعت 2:59 صبح
چارلی چاپلین:
اگه یه روز شاد بودی آروم بخند تا غم بیدار نشه و اگر یه روز غمگین شدی آروم گریه کن تا شادی نا امید نشه


< >

فتبارک الله احسن الخالقین

نویسنده:هانیه .خ::: یکشنبه 86/4/17::: ساعت 1:50 صبح

 

   سلام دوستان

 

 

  امروز بی اختیار داشتم به این مطلب فکر میکردم که چقدر ما در برابر بزرگی خدا ناچیز وکوچکیم.

 

  قطعا همه شما حداقل یکبار براتون اتفاق افتاده که برای رفتن به مسافرتی وجایی سفر هوایی را تجربه کرده باشید

 

 وحتما هنگامی که از اوج اسمانها به زمین نگاه میکردید وجز تصویری نا مفهوم از پستی و بلندیها نمی دیدید دردل

 

   احساس کردید که چقدر به خدا نزدیک شده اید (البته اگر کنار پنجره بودید ومطمئنا هوای صافی هم بر قرار بود)

 

  البته طبق این باور که همه ما خدا را به خاطر عظمت بی کرانش در اوج اسمانها میدانیم در حالیکه او در همه جا

 

 حظور دارد "من از رگ گردن به شما نزدیکترم"  ایا تا به حال به این موضوع هم فکر کردید که در حالیکه همه ما

 

 موجودات در نظرش اینقدر کوچکیم " شاید به اندازه یک مورچه " چگونه او با این همه مهربانی غیر قابل توصیف

 

 اینگونه عنایت به من , شما و به همه موجودات زنده دارد ؟؟؟

 

 به حق است اگر فقط لحظه ای به عمق این مطلب فکر کنیم سر بر سجده شکر بسائیم.

 

 من فقط می توانم بگویم  " فتبارک الله احسن الخالقین"

 

                                                شما چه میگوئید؟؟؟؟



< >

یاس علی

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 86/4/14::: ساعت 1:22 عصر

یاس علی

قلب ها می تپند و ثانیه ها می شمرند تپش قلب ها را
فکر ها می اندیشند و سالها می افزایند تفکر اندیشه ها را
دل ها می گویند و قلم ها می نویسند سخن دل ها را
چشم ها نظاره می کنند و چهرها می خوانند انتهای چشم ها را
زبان ها می گویند و نویسندگان می مانند در پهنای وسعت زبان
ای که حرم در حُرمت حریمت می ماند
و یاس از حُرمت یاس به شگفتا می آید
و ای که قلم ها در بیان حُرمت حَرمت سرخم کرده اند.
« ای یاس علی »

حریم یاس

................

خجسته میلاد حضرت زهرا سلام الله علیها را تبریک میگم.



< >

2کارت زیبا تقدیم همه مادران

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 86/4/14::: ساعت 1:13 عصر

 

 

 



< >

مادر

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 86/4/14::: ساعت 3:11 صبح
مادر
بهتر آنکه بوسه ات را به سنگی بخشیده بودی تا به گونه ی من
 
آه مادر !
 
اگر پرنده ای به دنیا می آوردی
 
در گرمای آغوشت پناه می گرفت
 
اگر درختی به دنیا می آوردی ، از آوای ترانه ات
 
به سبزی می گرایید برگ هایش
 
ولی اکنون که انسان به دنیا آوردی ، تنهای تنها مانده ای ، ای نازنین
 
آه چه تلخ است  انسان زاده شدن
 
وقتی که انسان را برادری جز دشنه نیست ……
 

 



< >

تبریک روز مادر

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 86/4/14::: ساعت 3:5 صبح

تبریک

سالروز میلاد بانوی دو عالم و روز زن

 بر همه بانوان ایران زمین از جمله 

 مادر مهربان خودم مبارک باد.

 

 ****1000شاخه گل تقدیم به همه مادران فداکار****

 

  

  

  

   



< >

چگونه باید یک خبر ناگوار را اطلاع داد!

نویسنده:هانیه .خ::: یکشنبه 86/4/10::: ساعت 3:51 عصر

چگونه باید یک خبر ناگوار را اطلاع داد!

داستان زیر را آرت بو خوالد طنز نویس پر آوازه آمریکایی در تایید اینکه نباید اخبار ناگوار را به یکباره به شنونده گفت تعریف می کند:

مرد ثروتمندی مباشر خود را برای سرکشی اوضاع فرستاده بود. پس از مراجعه پرسید:
-جرج از خانه چه خبر؟
-خبر خوشی ندارم قربان سگ شما مرد.
-سگ بیچاره پس او مرد. چه چیز باعث مرگ او شد؟
-پرخوری قربان!
-پرخوری؟مگه چه غذایی به او دادید که تا این اندازه دوست داشت؟
-گوشت اسب قربان و همین باعث مرگش شد.
-این همه گوشت اسب از کجا آوردید؟
-همه اسب های پدرتان مردند قربان!
-چه گفتی؟همه آنها مردند؟
- بله قربان . همه آنها از کار زیادی مردند.
برای چه این قدر کار کردند؟
-برای اینکه آب بیاورند قربان!
-گفتی آب آب برای چه؟
-برای اینکه آتش را خاموش کنند قربان!
-کدام آتش را؟
-آه قربان! خانه پدر شما سوخت و خاکستر شد.
-پس خانه پدرم سوخت ! علت آتش سوزی چه بود؟
-فکر می کنم که شعله شمع باعث این کار شد. قربان!
-گفتی شمع؟ کدام شمع؟
-شمع هایی که برای تشیع جنازه مادرتان استفاده شد قربان!
-مادرم هم مرد؟
-بله قربان .زن بیچاره پس از وقوع آن حادثه سزش را زمین گذاشت و دیگر بلند نشد قربان.!
-کدام حادثه؟
-حادثه مرگ پدرتان قربان!
-پدرم هم مرد؟
-بله قربان. مرد بیچاره همین که آن خبر را شنید زندگی را بدرود گفت.
-کدام خبر را؟
-خبر های بدی قربان. بانک شما ورشکست شد. اعتبار شما از بین رفت و حالا بیش از یک سنت تو این دنیا ارزش ندارید .من جسارت کردم قربان خواستم خبر ها را هر چه زودتر به شما اطلاع بدهم قربان!!!



< >

آیا شیطان وجود دارد؟

نویسنده:هانیه .خ::: شنبه 86/4/9::: ساعت 10:0 صبح

آیا شیطان وجود دارد؟
آیا خدا شیطان را خلق کرد؟!

استاد دانشگاه با اینسوال ها شاگردانش را به چالش ذهنی کشاند...
آیا خدا هر چیزی که وجود دارد را خلق کرد؟
شاگردی با قاطعیت پاسخ داد: "بله او خلق کرد"
استاد پرسید: "آیا خدا همه
چیز را خلق کرد؟"
شاگرد پاسخ داد: "بله, آقا"
استاد گفت: "اگر خدا همه چیز را
خلق کرد, پس او شیطان را نیز خلق کرد. چون شیطان نیز وجود دارد و مطابق قانون که کردار ما نمایانگر ماست , خدا نیز شیطان است"
شاگرد آرام نشست و پاسخی نداد
. استاد با رضایت از خودش خیال کرد بار دیگر توانست ثابت کند که عقیده به مذهب افسانه و خرافه ای بیش نیست.
شاگرد دیگری دستش را بلند کرد و گفت: "استاد میتوانم از شما
سوالی بپرسم؟"
استاد پاسخ داد: "البته"
شاگرد ایستاد و پرسید: "استاد, سرما
وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "این چه سوالی است البته که وجود دارد. آیا تا کنون
حسش نکرده ای؟ "
شاگردان به سوال مرد جوان خندیدند
مرد جوان گفت: "در واقع
آقا, سرما وجود ندارد. مطابق قانون فیزیک چیزی که ما از آن به سرما یاد می کنیم در حقیقت نبودن گرماست. هر موجود یا شی را میتوان مطالعه و آزمایش کرد وقتیکه انرژی داشته باشد یا آنرا انتقال دهد. و گرما چیزی است که باعث میشود بدن یا هر شی انرژی را انتقال دهد یا آنرا دارا باشد. صفر مطلق (460- F) نبود کامل گرماست. تمام مواد در این درجه بدون حیات و بازده میشوند. سرما وجود ندارد. این کلمه را بشر برای اینکه از نبودن گرما توصیفی داشته باشد خلق کرد."
شاگرد ادامه داد: "استاد
تاریکی وجود دارد؟"
استاد پاسخ داد: "البته که وجود دارد"
شاگرد گفت: "دوباره
اشتباه کردید آقا! تاریکی هم وجود ندارد. تاریکی در حقیقت نبودن نور است. نور چیزی است که میتوان آنرا مطالعه و آزمایش کرد. اما تاریکی را نمیتوان. در واقع با استفاده از قانون نیوتن میتوان نور را به رنگهای مختلف شکست و طول موج هر رنگ را جداگانه مطالعه کرد. اما شما نمی توانید تاریکی را اندازه بگیرید. یک پرتو بسیار کوچک نور دنیایی از تاریکی را می شکند و آنرا روشن می سازد. شما چطور می توانید تعیین کنید که یک فضای به خصوص چه میزان تاریکی دارد؟ تنها کاری که می کنید این است که میزان وجود نور را در آن فضا اندازه بگیرید. درست است؟ تاریکی واژه ای است که بشر برای توصیف زمانی که نور وجود ندارد بکار ببرد."
در آخر مرد جوان از استاد پرسید: "آقا, شیطان وجود دارد؟ "
استاد زیاد مطمئن
نبود. پاسخ داد: "البته همانطور که قبلا هم گفتم. ما او را هر روز می بینیم. او هر روز در مثال هایی از رفتارهای غیر انسانی بشر به همنوع خود دیده میشود. او در جنایتها و خشونت های بی شماری که در سراسر دنیا اتفاق می افتد وجود دارد. اینها نمایانگر هیچ چیزی به جز شیطان نیست."
و آن شاگرد پاسخ داد: " شیطان وجود ندارد
آقا. یا حداقل در نوع خود وجود ندارد. شیطان را به سادگی میتوان نبود خدا دانست. درست مثل تاریکی و سرما. کلمه ای که بشر خلق کرد تا توصیفی از نبود خدا داشته باشد . خدا شیطان را خلق نکرد. شیطان نتیجه آن چیزی است که وقتی بشر عشق به خدا را در قلب خودش حاضر نبیند. مثل سرما که وقتی اثری از گرما نیست خود به خود می آید و تاریکی که در نبود نور می آید .

نام آن مرد جوان: آلبرت انیشتن!!!



< >

آیا قدر خود را می دانیم

نویسنده:هانیه .خ::: جمعه 86/4/8::: ساعت 10:0 صبح

آیا قدر خود را می دانیم

یه سخنران معرف در مجلسی که دویست نفر در آن حصور داشتند . یک اسکناس بیست دلاری را ازجیبش بیرون آورد
پرسید چه کسی مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟
دست همه حاضران بالا رفت
سخنران گفت بسیار خوب من این اسکناس را به یکی ار شما خواهم داد ولی قبلا از آن می خواهم کاری بکنم
و سپس در برابر نگاه های متعجب حاضران اسکناس را مچاله کرد و باز پرسید
چه کسی هنوز مایل است این اسکناس را داشته باشد ؟
و باز دستهای حاضرین بالا رفت
این بار مرد اسکناس مچاله شده را به زمین انداخت و چند بار آن را لگد مال کرد و باکفش خود آن را روی رمین کشید بعد
اسکناس را برداشت و پرسید خوب حالا چه کسی حاضر است صاحب این اسکناس شود ؟ باز دست همه بالا رفت
سخنران گفت دوستان با این بلاهایی که من سر اسکناس آوردم از ارزش اسکناس چیزی کم نشد و همه شما خواهان آن هستید
و ادامه داد در زندگی واقعی هم همین طور است ما در بسیاری موارد با تصمیماتی که میگیریم یا با مشکلاتی که رو به رو می شویم
خم می شویم مچاله می شویم خاک آلود می شیم و احساس میکنیم که دیگر پشیزی ارزش نداریم ولی اینگونه نیست و صرف نظر از اینکه چه بلایی
سر مان آمده است هرگز ارزش خود را از دست نمی دهیم و هنوز هم برای افرادی که دوستمان دارند آدم پر ارزشی هستیم



<      1   2   3   4   5   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزی ممکن است قایق ما هم به صخره برخورد کند
پل های زیادی هست که باید آنها را ساخت
لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند
یک نکته از دکتر علی شریعتی
شما عظیم تر از آن هستید که فکر می کنید
رسیدن به کمال
فقر
چرا خداوند مادران را آفرید
فلسفه ملاصدرا درباره خدا
نقاشی های ناخودآگاه ، شخصیت شما را آشکار می کند
فرستادن نامه به 500 قرن بعد
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com