سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 203490

  بازدید امروز : 75

  بازدید دیروز : 47

ادبی - پرپرواز2

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان

 

درباره خودم

< >

 

لینک به لوگوی من

ادبی - پرپرواز2

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

ادبی[130] . خبری[25] . ادبی 2[17] . حکایت ها[12] . اجتماعی[12] .

 

بایگانی

فروردین 86
اردیبهشت 86
اسفند 85
بهمن 85
دی 85
ابان 85
مهر 85
شهریور85
مرداد 85
تیر 85
خرداد 85
اردیبهشت 85
جملاتی طلا تر از طلا
زندگی زیباست
دانستنی ها
مصاحبه
خبری
سخن روز
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
ابان 86
اذر 86
دی86
بهمن 86
اسفند86
فروردین 87
اردیبهشت 87
net work
خرداد 87

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

آدمى نهفته در زیر زبان خویش است . [نهج البلاغه]

< >

نامه ای از جنس نور

نویسنده:هانیه .خ::: چهارشنبه 85/4/21::: ساعت 10:0 صبح
گیرنده: تو
فرستنده: حاکم هستی
تاریخ: امروز
موضوع: خود تو
عطف به: زندگی

من پروردگار هستم و امروز به همه مشکلات تو رسیدگی می کنم. به یاد داشته باش که من هیچ نیازی به تو ندارم. چنانچه زندگی تو را در موقعیتی قرار داد که در توان تو نبود، پس هیچ کوششی برای حل آن نکن. فقط آن را به من واگذار کن و در صندوق! نامه ای به خداوند بیانداز!!
گره همه آن مشکلات باز خواهد شد، البته در مجرای زمانی من. زمانی که آن را به صندوق انداختی با نگرانی و دلواپسی های خود بر آن تمرکز نکن . در عوض، به همه چیز های خوبی که داری فکر کن. چیزهایی که موهبت های زندگی محسوب می شوند.
چنان که خود را در ترافیک سنگین خیابان یافتی که هیچ گونه راه فراری ندارد، ناامید نشو. بدان مردمی در این جهان زنگی می کنند که حتی داشتن اتوموبیل شخصی و رانندگی کردن را در خواب هم نمی بینند.
چنان چه یک روز کاری را سپری کردی، به کسی فکر کن چه چند سال است بیکار است.
چنانچه در روابط عاطفی خود دچار یاس و ناامیدی شدی، به کسی فکر کن که هیچگاه طعم دوست داشتن و دوست داشته شدن را نچشیده است.
اگر غصه می خوری که تعطیلات آخر هفته خراب شده است، به زنی فکر کن که برای سیر کردن شکم بچه هایش هفت روز هفته را روزی 12 ساعت در حال انجام کاری طاقت فرساست.
اگر اتوموبیلت در وسط جاده خراب شد و تو کیلومترها دور تر از شهر مانده ای، به شخصی فکر کن که معلول و ناتوان است و در آرزوی پیاده روی.
چنانچه در آینده موی سپیدی بر سرت دیدی، به زنی فکر کن که مبتلا به سرطان است و در حال شیمی درمانی و آرزوی نگاه کردن در آینه و مرتب کردن موهایش را دارد.
اگر دچار ضرر و زیان شدی و با خود فکر کردی که این چه زندگی ای است، از خودت برس که هدف و مقصودت در این زندگی چیست؟
شکر گذار باش زیرا افرادی در این کره خاکی زیسته اند که حتی فرصت دوباره ای نداشته اند و خیلی زود چشم از این دنیا فروبسته اند.
اگر خود را قربانی جهالتها، حقارت ها، تند خویی ها و سستی های دیگران یافتی به یاد داشته باش که:
«ممکن بود تو خود یکی از آن ها باشی»


< >

الفبای موفقیت

نویسنده:هانیه .خ::: سه شنبه 85/4/20::: ساعت 1:0 عصر

الفبای موفقیت

الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویاپی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر باز دارند ه ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
‌ذ: ذکر گوپی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش کار ها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ط: طا قت برای تحمل شکست
ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های درد مند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امید ها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک



< >

از خدا خواستم

نویسنده:هانیه .خ::: یکشنبه 85/4/18::: ساعت 12:19 عصر
از خدا خواستم

از خدا خواستم تا دردهایم را از من بگیرد
خدا گفت: نه
رها کردن کار توست. تو باید از آنها دست بکش.

از خدا خواستم تا شکیبایی ام بخشد
خدا گفت: نه
شکیبایی زاده رنج و سختی است.
شکیبایی بخشیدنی نیست، به دست آوردنی است.

از خدا خواستم تا خوشی و سعادتم بخشد
خدا گفت: نه
من به تو نعمت و برکت دادم، حال با توست که سعادت را
فراچنگ آوری

از خدا خواستم تا از رنج هایم بکاهد
خدا گفت: نه
رنج و سختی ، تو را از دنیا دورتر و دورتر، و به من
نزدیکتر و نزدیکتر می کند.

از خدا خواستم تا روحم را تعالی بخشد
خدا گفت: نه
بایسته آن است که تو خود سر برآوری و ببالی اما من تو را
هرس خواهم کرد تا سودمند و پر ثمر شوی

من هر چیزی را که به گمانم در زندگی لذت می آفریند از
خدا خواستم
و باز گفت: نه
من به تو زندگی خواهم داد، تا تو خود از هر چیزی لذتی به
کف آری.

از خدا خواستم یاری ام دهد تا دیگران را دوست
بدارم، همانگونه که آنها مرا دوست دارند
و خدا گفت: آه، سرانجام چیزی خواستی تا من اجابت کنم........


< >

داستان کوتاهی از غرور و تکبر

نویسنده:هانیه .خ::: یکشنبه 85/4/18::: ساعت 12:13 عصر

داستان کوتاهی از غرور و تکبر

یک روز گرم شاخه ای مغرورانه و با تمام قدرت خودش را تکاند به دنبال ان برگهای ضعیف جدا شدند و ارام بر روی زمین افتادند شاخه چندین بار این کار را با غرور خاصی تکرار کرد تا این که تمام برگها جدا شدند شاخه از کارش بسیار لذت می برد .برگی سبز و درشت و زیبا به انتهای شاخه محکم چسبید ه بود و همچنان از افتادن مقاومت می کرد .در این حین باغبان تبر به دست داخل باغ در حال گشت و گذار بود و به هر شاخه ی خشکی که می رسید ان را از بیخ جدا می کرد و با خود می برد .
وقتی باغبان چشمش به ان شاخه افتا د با دیدن تنها برگ ان ا زقطع کردنش صرف نظر کرد بعد از رفتن باغبان مشاجره بین شاخه وبرگ بالا گرفت و بالاخره دوباره شاخه مغرورانه و با تمام قدرت چندین با ر خودش را تکاند تا این که به ناچاربرگ با تمام مقاومتی که از خود نشان می داد از شاخه جدا شد و بر روی زمین قرار گرفت .باغبان در راه برگشت وقتی چشمش به ان شاخه افتاد و بی درنگ با یک ضربه ان را از بیخ کند شاخه بدون انکه مجال اعتراض داشته باشد بر روی زمین افتاد.
ناگها ن صدای برگ جوان را شنید که می گفت:
(( اگر چه به خیالت زندگی ناچیزم در دست تو بود ولی همین خیال واهی پرده ای بود بر چشمان واقع نگرت که فراموش کنی نشانه حیاتتت من بودم ))



< >

جمله روزانه

نویسنده:هانیه .خ::: شنبه 85/4/17::: ساعت 1:0 عصر
هیچ کس بدون اینکه بخواهد، نمی تواند حال دیگری را درک کند. درک کردن فقط از سعی و تلاش حاصل می شود.
وین دایر


< >

جمله روزانه

نویسنده:هانیه .خ::: جمعه 85/4/16::: ساعت 1:0 عصر
زندگی خودش را به تو هدیه می کند و در مقابل چیزی از تو نمی خواهد. تو می توانی زندگی را بپذیری و مشتاقانه درون آن غوطه ور شوی، یا اینکه می توانی با آن بجنگی اما وقتی تصمیم می گیری وقت ات را صرف مبارزه با زندگی کنی، نمی توانی به همان اندازه برای لذت بردن از آن فرصت داشته باشی.
وین دایر


< >

آموخته ها

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 85/4/15::: ساعت 12:1 عصر

آموخته ها

آموخته ام: که عشق مرکب حرکت است، نه مقصد حرکت
آموخته ام :که این عشق است که زخمها را شفا میدهد، نه زمان
آموخته ام :که بهترین کلاس درس دنیا کلاسی است که زیر پای خلاق ترین فرد (خالق یکتا) است
آموخته ام: که که مهم بودن خوب است، اما خوب بودن از آن مهمتر
آموخته ام: که تنها اتفاقات کوچک زندگی است که زندگی را تماشایی میکند
آموخته ام: که پروردگار یکتا همه چیز را در یک روز نیافرید، پس چطور میشود که همه چیز را در یک روز بدست آورم
آموخته ام: که چشم پوشی از حقایق آنها را تغییر نمیدهد
آموخته ام: که در جستجوی محبت وخوشبختی زمانی برای تلف کردن وجود ندارد
آموخته ام که اگر در ابتدا موفق نشدم، با شیوه ای جدید تر دوباره بکوشم
آموخته ام: که موفقیت یک تعریف دارد: آنهم باور داشتن موفقیت است
آموخته ام: که تنها کسی مرا شاد میکند که میگوید تو مرا شاد کردی
آموخته ام: که گاهی مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام: که هرگز نباید به هدیه ای که از طرف کودکی داده می شود، نه گفت
آموخته ام: که در آغوش داشتن کودکی به خواب رفته، یکی از آرامش بخش ترین حس های دنیا را درون آدمی بیدار میکند
آموخته ام: که زندگی مثل طاقه پارچه است. هر چه به انتهای آن نزدیک میشود، سریعتر میگذرد
آموخته ام: که باید شکرگزار باشیم که هر چه از خدا میخواهیم، به ما نمیدهد
آموخته ام: که وقتی نوزادی انگشت کوچک شما را در مشت کوچکش میگیرد، در واقع شما را به اسارت زندگی میکشد
آموخته ام: که هر چه زمان کمتری داشته باشیم، کارهای بزرگتری انجام میدهیم
آموخته ام: که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم، دعا کنم
آموخته ام: که زندگی جدی است ولی ما نیاز به دوستی داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم
آموخته ام: که تنها چیزی که یک شخص میخواهد فقط دستی است برای گرفتن دست او وقلبی برای فهمیدنش
آموخته ام: که لبخند ارزانترین راهی است که می توان نگاه را وسعت بخشید
آموخته ام: که باد با چراغ خاموش کاری ندارد
آموخته ام: که به چیزی که دل ندارد، نباید دل بست
آموخته ام: که خوشبختی ،جستن آن است نه پیدا کردن آن

 



< >

اری اینگونه هم میشود

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 85/4/15::: ساعت 11:55 صبح
از دشمنی تا دوستی یک لبخند از جدایی تا پیوند یک قدم .
از توقف تا پیشرفت یک حرکت از عداوت تا صمیمیت یک گذشت .
از شکست تا پیروزی یک شهامت از عقب گرد تا جهش یک جرات .
از نفرت تا علاقه یک محبت از خست تا سخاوت یک همت .


< >

قدرت کلمات

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 85/4/15::: ساعت 11:49 صبح

قدرت کلمات

چند قورباغه از جنگلی عبور میکردند.که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند گودال چقدر عمیق است به دو قرباغه دیگر گفتند دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد.
دو قرباغه ، این حرفها را نا دیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که از گودال بیرون بپرند.
اما قرباغه های دیگر دائما به آنها میگفتند که دست از تلاش بردارید، چون نمیتوانید از گودال خارج شوید، به زودی خواهید مرد.
بلاخره یکی از دو قورباغه تسلیم گفته های دیگر قرباغه ها شد و دست از تلاش برداشت او پس از مدتی مرد.
اما قرباغه دیگر با حداکثر توانش برای بیرون آمدن از گودال تلاش میکرد.
بقیه قرباغه ها فریاد میزدند دست از تلاش بردار ، اما او با توان بیشتری تلاش کرد و بلاخره از گودال خارج شد .
وقتی از گودال بیرون آمد، بقیه قورباغه ها از او پرسیدند: " مگر تو حرفهای ما را نشنیدی؟ "
معلوم شد که قورباغه ناشنواست . در واقع او در تمام مدت فکر میکرده که دیگران او را تشویق میکنند .



< >

جمله روزانه

نویسنده:هانیه .خ::: دوشنبه 85/4/12::: ساعت 1:0 صبح

جمله روزانه

 نوع خاصی آزادی در دسترس توست. به شرط آنکه بخواهی خطرات همراه آن را بپذیری: آزادی گام زدن در گستره زندگی و انتخاب راه

خویش.
وین دایر



<   <<   11   12   13      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزی ممکن است قایق ما هم به صخره برخورد کند
پل های زیادی هست که باید آنها را ساخت
لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند
یک نکته از دکتر علی شریعتی
شما عظیم تر از آن هستید که فکر می کنید
رسیدن به کمال
فقر
چرا خداوند مادران را آفرید
فلسفه ملاصدرا درباره خدا
نقاشی های ناخودآگاه ، شخصیت شما را آشکار می کند
فرستادن نامه به 500 قرن بعد
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com