کوروش، منم شهریار روشنایی
برای من که برادر بینایان و اندوه خوار خستگانم
زنان به جالیز و آموزگاران به آموزشگاه و سواران به دشت و بیابان یکی ست
همه خان و مان من اند.
من کوروشم و تنها رهایی جهان به آرامشم باز خواهد آورد
من پسر پادشاه انسان و پرچم دار مردمانم
دلیری و دانایی
دارایی همیشگی مردم من است
و من با همدلی مردمانم بود
که کاریزها و رودها را روان کرده ام
و بندها ساخته و شهرها برپا کرده ام
و من برای شما بوی خوش و خواب آرام و زندگی زیبا
...
برای شما، مردمان بزرگ آرزو میکنم.
من کوروشم
پسر ماندانا و کمبوجیه که با شما سخن میگویم
سرانجام شادمانی از آن شماست
و او که شادمانی مردم من را نمی خواهد از ما نیست
او برده بی مزد اهریمن است
زنان میهن من بزرگوار و برازنده اند
خان و مان مردم من
شادمان و سترگ است
پدران ما دانا و فرزندان ما دلیرند
بدین نشان هرگز شکست نخواهیم خورد
بدین نشان هرگز فریفته نخواهیم شد
من کوروشم شاه شاهان شما
و من این سنگ نبشته را به نوترین دبیره (خط) خداوند نوشته ام
نوشته ام تا داد بر نژاد آدمی فرمان براند