• وبلاگ : پرپرواز2
  • يادداشت : نامه اي از جنس نور
  • نظرات : 0 خصوصي ، 6 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    شهر فرشته ها

    روزي مردي خواب عجيبي ديد.

    ديد كه رفته پيش فرشته ها و به كارهاي آنها نگاه مي كند.

    هنگام ورود، دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه سخت مشغول كارند و تند تند نامه هايي را كه توسط پيكها از زمين مي رسند، باز مي كنند و آنها را داخل جعبه هايي مي گذارند.

    مرد از فرشته اي پرسيد: شما داريد چكار مي كنيد ؟

    فرشته در حالي كه داشت نامه اي را باز مي كرد، گفت : اينجا بخش دريافت است و ما دعاها و تقاضاهاي مردم از خداوند را تحويل مي گيريم .

    مرد كمي جلوتر رفت. باز دسته بزرگي از فرشتگان را ديد كه كاغذهايي را داخل پاكت مي كنند و آنها را توسط پيك هايي به زمين مي فرستند.

    مرد پرسيد: شماها چكار مي كنيد؟

    يكي از فرشتگان با عجله گفت: اينجا بخش ارسال است، ما الطاف و رحمت هاي خداوند را براي بندگان به زمين مي فرستيم.

    مرد كمي جلوتر رفت و يك فرشته را ديد كه بيكار نشسته.

    مرد با تعجب از فرشته پرسيد: شما اينجا چه مي كنيد و چرا بيكاريد؟

    فرشته جواب داد: اينجا بخش تصديق جواب است. مردمي كه دعاهايشان مستجاب شده، بايد جواب بفرستند ولي فقط عده بسيار كمي جواب مي دهند.

    مرد از فرشته پرسيد: مردم چگونه مي توانند جواب بفرستند؟

    فرشته پاسخ داد: بسيار ساده، فقط كافيست بگويند: خدايا شكر