تعداد کل بازدید : 216923

  بازدید امروز : 5

  بازدید دیروز : 22

هانیه .خ - پرپرواز2

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان

 

درباره خودم

< >

 

لینک به لوگوی من

هانیه .خ - پرپرواز2

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

ادبی[130] . خبری[25] . ادبی 2[17] . حکایت ها[12] . اجتماعی[12] .

 

بایگانی

فروردین 86
اردیبهشت 86
اسفند 85
بهمن 85
دی 85
ابان 85
مهر 85
شهریور85
مرداد 85
تیر 85
خرداد 85
اردیبهشت 85
جملاتی طلا تر از طلا
زندگی زیباست
دانستنی ها
مصاحبه
خبری
سخن روز
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
ابان 86
اذر 86
دی86
بهمن 86
اسفند86
فروردین 87
اردیبهشت 87
net work
خرداد 87

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

و مردى از او خواست تا ایمان را به وى بشناساند ، فرمود : ] چون فردا شود نزد من بیا ، تا در جمع مردمان تو را پاسخ گویم ، تا اگر گفته مرا فراموش کردى دیگرى آن را به خاطر سپارد که گفتار چون شکار رمنده است یکى را به دست شود و یکى را از دست برود . [ و پاسخ امام را از این پیش آوردیم و آن سخن اوست که ایمان بر چهار شعبه است . ] [نهج البلاغه]

< >

یه بابائی و خدا ...

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 85/4/8::: ساعت 4:19 عصر

یه بابائی و خدا ...

دمدمای غروب کنار یه ده قشنگ , توی دشت سر سبز یه <بابائی> وایساده بود .
می خواست مناجات کنه !
روبه آسمون کرد و گفت : خدایا خودتو به من نشون بده !
یدفعه یه ستاره دنباله دار از این ور آسمون به اونور آسمون پر کشید !
طرف که تو باغ نبود دوباره گفت : خدایا با من حرف بزن !
یهو صدای چهچه یه بلبل سکوت دشتو شکست ولی ....
بازم گفت : خدایا لااقل یه معجزه نشونم بده !
یدفعه صدای گریه یه بچه که همون وقت بدنیا اومده بود , دشتو گرفت .
یارو بازم نگرفت !
گفتش لااقل دستتو بزار روی سرم !
خدا از اون ور آسمون دستشو آورد گذاشت رو سر اون مرد .
مرد که حوصلش سر رفته بود با دستش پروانه سفید خوشگلی که روسرش نشسته بود رو پر داد و رفت !

یاد بگیریم که میتونیم در لحظه لحظه گذر عمرمون خدا رو ببینیم ( خدا همیشه با ماست
)



< >

طناب

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 85/4/8::: ساعت 4:17 عصر

طناب
The Rope

داستان را در دلتان با صدای بلند و با توجه بخوانید. مطمئنا تا سال ها آن را در خاطر خواهید داشت.
داستان درباره یک کوهنورد است که می خواست از بلندترین کوه ها بالا برود او پس از سال ها آماده سازی، ماجراجویی خود را آغاز کرد ولی از آنجا که افتخار این کار را فقط برای خود می خواست، تصمیم گرفت تنها از کوه بالا برود.
او سفرش را زمانی آغاز کرد که هوا رفته رفته رو به تاریکی میرفت ولی قهرمان ما به جای آنکه چادر بزند و شب را زیر چادر به شب برساند، به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملاٌ تاریک شد.
به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه وستاره ها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند .پ کوهنورد همانطور که داشت بالا میرفت، در حالی که چیزی به فتح قله نمانده بود، ناگهان پایش لیز خورد و با سرعت هر چه تمامتر سقوط کرد..
سقوط همچنان ادامه داشت و او در آن لحظات سرشار از هراس، تمامی خاطرات خوب و بد زندگیاش را به یاد میآورد. داشت فکر میکرد چقدر به مرگ نزدیک شده است که ناگهان احساس کرد طناب به دور کمرش حلقه خورده و وسط زمین و هوا مانده است.
حلقه شدن طناب به دور بدنش مانع از سقوط کاملش شده بود. در آن لحظات سنگین سکوت، چارهای نداشت جز اینکه فریاد بزند:
“خدایا کمکم کن”. ناگهان صدایی از دل آسمان پاسخ داد از من چه میخواهی ؟ - نجاتم بده.
- واقعاٌ فکر میکنی میتوانم نجاتت دهم.
- البته تو تنها کسی هستی که میتوانی مرا نجات دهی.
- پس آن طناب دور کمرت را ببر
برای یک لحظه سکوت عمیقی همه جا را فرا گرفت و مرد تصمیم گرفت با تمام توان به طناب بچسبد و آن را رها نکند.
روز بعد، گروه نجات آمدند و جسد منجمد شده یک کوهنورد را پیدا کردند که طنابی به دور کمرش حلقه شده بود در حالیکه تنها یک متر با زمین فاصله داشت!!
و شما؟ شما تا چه حد به طناب زندگی خود چسبیده اید؟ آیا تا به حال شده که طناب را رها کرده باشید؟
هیچگاه به پیامهایی که از جانب خدا برایتان فرستاده میشود شک نکنید.
هیچگاه نگویید که خداوند فراموشتان کرده یا رهایتان کرده است.
هیچگاه تصور نکنید که او از شما مراقبت نمیکند و به یاد داشته باشید خدا همواره



< >

ایا میدانی؟

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 85/4/8::: ساعت 4:15 عصر
آیا میدانستی سرعت سریعترین حلزون 2.3 میلیمتر در ثانیه میباشد یعنی یک کیلومتر در پنج شبانه و روز

 
آیا میدانستی بزرگترین مروارید دنیا، 6.4 کیلوگرم وزن دارد. این مروارید حدود هفتاد و یک سال پیش در فیلیپین از داخل یک صدف بسیار بزرگ در آورده شد. متاسفانه این مروارید گرد نیست

 
آیا میدانستید هزارپا  ده هزار نژاد متفاوت دارد و جالبتر اینکه هیچ کدام هزار پا ندارند و بیشترین پا را یک نوع نژادی دارد که در کالیفرنیا یافت میشود، تعداد پاهای آن به هفتصد و پنجاه تا میرسد

 
آیا میدانستی که مونالیزا فاقد ابرو میباشد زیرا در دوران رنسانس تراشیدن ابرو مد بوده است

 
آیا میدانستی که تقریبا نیمی از کل نشریات جهان در دو کشور آمریکا و کانادا منتشر میگردند

 
آیا میدانستی که تعداد سلولهای گیرنده بویایی در سگهای معمولی یک میلیارد و در سگهای شکاری چهار میلیارد عدد میباشد؟

 
آیا میدانستی که در هر 2.5 سانتی متر مربع از پوست انسان 36 متر رشته عصبی، هزار و سیصد سلول عصبی، 100 غده عرق، 3 میلیون سلول و 30 متر عروق خونی وجود دارد؟

 
آیا میدانستی که نوشابه های زرد رنگ زیان بارتر از نوشابه های سیاه رنگ هستند؟

 
آیا میدانستی در عرض بیست سال گذاشته حوادت طبیعی چون زلزله و سیل ، یک میلیون و دویست هزار نفر را بکام خود کشیده و بد نیست این را هم بدانید که نود و نه درصد قربانیان در کشورهای فقیر بوده اند

 
آیا میدانستی که شش چپ اندکی از شش راست کوچکتر میباشد تا فضای کافی برای قرارگیری قلب فراهم آید؟

 
آیا میدانستی که هر چشم مگس دارای 10 هزار عدسی میباشد

 
آیا میدانستی که مقاومت موش صحرایی در برابر بی آبی بیشتر از شتر میباشد؟

 
آیا میدانستی که جمعیت میمونهای هند بالغ بر پنجاه میلیون می باشد؟


< >

بدون شرح

نویسنده:هانیه .خ::: شنبه 85/3/27::: ساعت 12:19 عصر
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group
 
 
Jaraghe Group


< >

ایا می دانی

نویسنده:هانیه .خ::: شنبه 85/3/27::: ساعت 12:7 عصر
آیا میدانستی که تمام کل سطح بدن یک کرم خاکی از گیرنده های چشایی پوشیده شده است؟

 
آیا میدانستی یک شاهین قادر است یک جسم 10 سانتی متری را از فاصله 1.5 کیلومتری ببیند

 
آیا میدانستی که تعداد فریمهای تصویری که یک مگس قادر به مشاهده آن میباشد، سیصد فریم میباشد که این تعداد فریم در انسان بین بیست و چهار تا شصت فریم است

 
آیا میدانستی در آماری که اخیرا منتشر شده است سوئدیهای خوشبخت ترین انسانهای روی زمین هستند و ساکنین کشورهای خاورمیانه و آفریقایی در رده های پایین این جدول قرار دارند، این پژوهش بین نود و یک کشور جهان انجام شده است

 
آیا میدانستی که هضم شیر بز بسیار آسانتر از هضم شیر گاو میباشد؟

 
آیا میدانستی خندیدن برای افرادی که آسم دارند ضرر دارد، دانشمندان ثابت کرده اند که بیش از نصف حملات آسم در هنگام خندیدن بروز میدهد

 
آیا میدانستی از 50 هزار سال پیش تا به امروز حدود 107 میلیارد انسان بدنیا آمده است، یعنی اینکه نود و چهار درصد مرده اند و فقط شش درصد در قید حیات هستیم

 
آیا میدانستی که بعضی از حلزونها دو جنسیتی هستند و در زمان جفتگیری همدیگر را بارور میکنند

 
آیا میدانستی که ریسک ابتلا به آنفلوانزای مرغی یک بر صد میلیون میباشد؟

 
آیا میدانستی مساحت گروئلند برابر است با مجموع مساحت کشورهای انگلیس، اسپانیا، ایتالیا، بلژیک، سویس و آلمان ولی با این تفاوت که در این کشورها جمعا" سیصد و هفده میلیون نفر زندگی میکند ولی در گروئلند فقط پنجاه و هفت هزار نفر زندگی میکند

 
آیا میدانستی طولانی ترین دوران حاملگی متعلق به فیل هندی هست که ششصد روز به طول میانجامد، بهتر است بدانید که دروان حاملگی کرگدن نیز به چهارصد و نود روز بطول میانجامد


< >

به خدا نگویید من یک مشکل بزرگ دارم . به آن مشکل بگویید من خدایی

نویسنده:هانیه .خ::: سه شنبه 85/3/23::: ساعت 11:43 صبح
به خدا نگویید من یک مشکل بزرگ دارم . به آن مشکل بگویید من خدایی بزرگ دارم
در تعطیلات کریسمس، در یک بعد از ظهر سرد زمستانی، پسر شش هفت ساله‌ای جلوی ویترین مغازه‌ای ایستاده بود. او کفش به پا نداشت و لباسهایش پاره پوره بودند. زن جوانی از آنجا می‌گذشت. همین که چشمش به پسرک افتاد، آرزو و اشتیاق را در چشمهای آبی او خواند. دست کودک را گرفت و داخل مغازه برد و برایش کفش و یک دست لباس گرمکن خرید.
آنها بیرون آمدند و زن جوان به پسرک گفت:
«حالا به خانه برگرد. انشالله که تعطیلات شاد و خوبی داشته باشی.»
پسرک سرش را بالا آورد، نگاهی به او کرد و پرسید: «خانم! شما خدا هستید؟»
زن جوان لبخندی زد و گفت: «نه پسرم. من فقط یکی از بندگان او هستم.»
پسرک گفت: «مطمئن بودم با او نسبتی دارید.»

دان کلارک


< >

حکایت ها

نویسنده:هانیه .خ::: شنبه 85/3/20::: ساعت 12:29 عصر

همه کس و هیچ کس

چهار نفر بودند بنامهای همه کس-یک کس-هر کس و هیچ کس
یک کار مهم وجود داشت که میبایست انجام می شد و از همه کس خواسته شد آن را انجام دهد.
همه کس میدونست که یک کسی آن را انجام خواهد داد
هر کسی میتوانست آن را انجام دهد اما هیچ کس آن را انجام نداد
یک کسی از این موضوع عصبانی شد به خاطر اینکه این وظیفه همه کس بود.
همه کس فکر میکرد هر کسی نمیتواند آن را انجام دهد اما هیچ کس نفهمید که هر کسی آن را انجام نخواهد داد.
سرانجام این شد که همه کس یک کسی را برای کاری که هر کسی نمی توانست انجام دهد و هیچ کس انجام نداد سرزنش کرد

 

زیبایی

صدفی به صدف دیگر گفت: درد زیادی در درونم احساس می کنم . دردی سنگین که مرا عذاب می دهد . صدف دیگر با غرور گفت : ستایش خدای آسمان ها و زمین را ، که من هیچ دردی را در خود ندارم ، خوب هستم وسلامت . در همان لحظه خرچنگی از آنجا عبور می کرد و صحبت آنها را شنید رو کرد به صدف از خود راضی و گفت : بله ،تو کاملا خوب و سلامتی ، اما دردی که همسایه ات را می آزارد ، مرواریدی بی نهایت زیباست که تو از آن بی بهره ای !

 

 



< >

روایت ها

نویسنده:هانیه .خ::: شنبه 85/3/20::: ساعت 11:51 صبح
سالروز قتل نادرشاه و تغییر مسیر تاریخ شرق

یک نقاش تصویری از نادرشاه را در جنگ هند روی پرده کشیده است.

دهم ژوئن سال 1747 (20 خرداد) در فتح آباد قوچان، نادرشاه در خوابگاهش به دست تنی چند از ژنرالهایش به قتل رسید و به این ترتیب ناپلئون شرق از این دنیا رفت- مردی که آرزو داشت ایران را بار دیگر ابرقدرت جهان کند. نادر در سال 1736 میلادی توسط زعمای ایران، سران قبایل و کدخدایان و معتمدان کشور به شاهی انتخاب شده بود. وی نیروهای روسیه را به آن سوی داغستان فراری و عثمانی را گوشمالی داد، ماورالنهر را آرام، و گردنکشان افغان را تنبیه کرد، دهلی را در سال 1739 به تصرف خود درآورد و نه تنها حاکمیت ایران را بر سراسر خلیج فارس مسلم ساخت بلکه حکمرانان مسقط و عمان را نیز به سوی خود جلب کرد و درصدد تصرف جزیره زنگبار در حاشیه آفریقا هم بود.
    نادر دو سوم از ایام عمر خود را روی زین اسب گذرانید و لشکرکشی‌های لاینقطع و خوردن «نخود برشته (نخود بو داده)» و ضعف مزاج و خستگی جسمانی وی را بدخلق و خوی ساخته بود که نتیجه اش وضع مالیاتهای بسیار سنگین بر بعضی مناطق و نیز مجازاتهای شدید و فوری اطرافیان خود از جمله افسران ارشد بود. این مالیاتها؛ مردم سیستان، کرمان و اصفهان را به اعتراض وادار کرد. نادر به کرمان، از آنجا به اصفهان و سپس به مشهد رفت و برای سرکوب کردن اعتراض سیستانی ها که تا هرات گسترش یافته بود با سپاهی عازم این منطقه شد. وی مراسم نوروز را در کرمان گذرانیده بود و نیمه خرداد در فتح آباد قوچان اردو زده بود. تجسم این مدت کوتاه، سرعت حرکت سیر و سفر او را که در آن زمان باورکردنی نبود نشان می‌دهد. در اردوگاه فتح آباد، 12 کیلومتری قوچان (خبوشان آن زمان)، نادر دژبانی اردو را به احمدخان ، افسر 25 ساله افغان، سپرد که این امر باعث ترس سایر افسران شد که بر جان خود ایمن نبودند. به زودی 70 افسر قاجار و افشار «هم قسم» شدند که نادر را بکشند. آنها شبانه (10 ژوئن 1747) به چادر خوابگاه نادر نزدیک شدند، نگهبان چادر را خفه کردند، و وارد چادر شدند. نادر با شمشیر دست به دفاع زد ولی صالح خان دست نادر و یک ژنرال قاجار سر او را قطع کرد و روز بعد، در آن اردوگاه عظیم جز جسد نادر چیزی بر جای نمانده بود، و این بود سرانجام یکی از بزرگترین مردان تاریخ.
    جنازه نادر سپس در گوری که خود قبلا در خیابان بالا در مشهد تدارک دیده بود دفن شد، و در آنجا بود که مردم متوجه شدند نادر ریش خود را رنگ می‌زد تا کهولت او آشکار نشود.
    نادر یادداشت های روزانه‌اش را در پایان روز به منشی‌اش «میرزا مهدی» دیکته می‌کرد تا فراموش نشوند. وی جز «پزشک»، هرگز از کمک اروپائیان استفاده نکرد. نادر نسبت به اروپاییان بسیار بدبین بود، از همین رو به جای خرید کشتی از اروپا، از مازندران از طریق مشهد چوب به بوشهر حمل کرد و 19 کشتی جنگی توپدار ساخت. به ابتکار نادر بود که توپهای سبک که تا آن تاریخ در جهان سابقه نداشت ساخته شد و «زنبورک» نام گرفت. نادرشاه علاقه عجیبی به جمع آوری کتاب و اهداء آنها به کتابخانه ها داشت. وی صدها جلد کتاب خطی نفیس به کتابخانه رضوی مشهد تقدیم کرده بود.
    در کودتای دهم ژوئن 1747 هفتاد تن از افسران ارتش ایران در قوچان که به قتل نادرشاه منجر شد، نه تنها مسیر تاریخ ایران، بلکه تاریخ مشرق زمین تغییر داده شد. اگر این کودتا رخ نداده بود، انگلستان بر آسیای جنوبی و بعداً خاورمیانه و روسیه بر آسیای میانه و قفقاز دست نمی یافتند، افغانها از ایران جدا نمی‌شدند و مسأله ای به نام کشمیر به وجود نمی آمد و نقشه جغرافیایی آسیای جنوبی چیز دیگری بود و ...
    نادر بر خلاف صفویه، کوچکترین نظر مساعدی به اروپاییان نداشت و برای تارانیدن آنان از آبهای شرق بود که درصدد ایجاد یک نیروی دریایی بزرگ که بتواند جزایر اقیانوس هند از جمله زنگبار را از دسترس اروپاییان که هدفی جز سلطه و استثمار شرق نداشتند دور سازد و برای این منظور مهندسان کشتی ساز هند را با کمک پارسیان مهاجر یافته و استخدام کرده بود. نادرشاه که شدیداً به اروپاییان بدبین بود به سرزمین‌های مورد نظر اروپاییان در منطقه از جمله عمان قول حمایت نظامی داده بود. نادرشاه استقرار اروپاییان در بنادر اقیانوس هند و خلیج های منشعب از آن را که به بهانه تجارت صورت می‌گرفت، وسیله‌ای برای دست اندازی به همه شرق تلقی می کرد و شدیداً از خرید اسلحه از غرب که آن را آغازی برای وابسته شدن و نیازمند و طفیلی دیگران شدن می‌دانست اجتناب داشت. برای اثبات «احساس میهن دوستی» نادر ذکر این دو دلیل کافی است: یکی حک کردن عبارت «نادر ایران زمین» بر سکه‌هایش و دیگری ورود وی به شهر دهلی در روز «نوروز». وی پس از شکست دادن ارتش هند، منتظر شد تا نوروز فرا رسد و در این روز سعد وارد دهلی شود.



< >

اعتماد

نویسنده:هانیه .خ::: شنبه 85/3/20::: ساعت 11:41 صبح
وقتی خداوند شما را به لبه پرتگاهی هدایت کرد، کاملاً به او اعتماد کنید. چون یکی از این دو اتفاق خواهد افتاد.
او شما را می گیرد اگر بیفتید
یا
اینکه یادتان می دهد چگونه پرواز کنید
.

< >

(Pelakarde Yek Kife Poole Gom Shode ( Funny Pic

نویسنده:هانیه .خ::: شنبه 85/3/20::: ساعت 11:36 صبح


<   <<   16   17   18   19   20      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزی ممکن است قایق ما هم به صخره برخورد کند
پل های زیادی هست که باید آنها را ساخت
لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند
یک نکته از دکتر علی شریعتی
شما عظیم تر از آن هستید که فکر می کنید
رسیدن به کمال
فقر
چرا خداوند مادران را آفرید
فلسفه ملاصدرا درباره خدا
نقاشی های ناخودآگاه ، شخصیت شما را آشکار می کند
فرستادن نامه به 500 قرن بعد
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com