خدا اراده کرده بود که عشقو نقاشی کنه
میخواست که بزخم عاشقا باز هم نمکپاشی کنه
برای بوم نقش خود کرببلا رو آفرید
با قلموی قدرتش یک نقش دلربا روکشید
اول نقاشی زدش به رنگ شور و شین
اول از همه رو نیزهها سر حسین
برا نماد دلبری صورت اکبرو کشید
نشون اوج بی کسی گلوی اصغرو درید
زد قلمورو توی خون، یک گوش پارهرو کشید
تو دست قاتل حسین یک گوشواره رو کشید
نقشی زدش به بوم خود زاوج غربت نبی
به زنگ تیرة غروب رنگ کبود زینبی
با چشمای ربابه گفت معنی اشک وگریهرو
صفحه آخر هم کشید قد خمیدة رقیهرو
خدا تو بوم نقاشی عطر گل یاسو کشید
برای امضا کردنش صورت عباسو کشید .