سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
 تعداد کل بازدید : 209601

  بازدید امروز : 28

  بازدید دیروز : 6

بهمن 85 - پرپرواز2

[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

 

 

لینک دوستان

لوگوی دوستان

 

درباره خودم

< >

 

لینک به لوگوی من

بهمن 85 - پرپرواز2

 

حضور و غیاب

یــــاهـو

 

فهرست موضوعی یادداشت ها

ادبی[130] . خبری[25] . ادبی 2[17] . حکایت ها[12] . اجتماعی[12] .

 

بایگانی

فروردین 86
اردیبهشت 86
اسفند 85
بهمن 85
دی 85
ابان 85
مهر 85
شهریور85
مرداد 85
تیر 85
خرداد 85
اردیبهشت 85
جملاتی طلا تر از طلا
زندگی زیباست
دانستنی ها
مصاحبه
خبری
سخن روز
خرداد 86
تیر 86
مرداد 86
شهریور 86
مهر 86
ابان 86
اذر 86
دی86
بهمن 86
اسفند86
فروردین 87
اردیبهشت 87
net work
خرداد 87

 

جستجوی سریع

 :جستجو

با سرعتی بی‏نظیر و باورنکردنی
متن یادداشت‏ها و پیام‏ها را بکاوید!

 

اشتراک

 

 

هرگاه دو مسلمان یکدیگر را ببینند و یکی از آنان به دیگری سلام کند و با او دست دهد، محبوب ترین آنان نزد خداوند، خوش روترین آنان نسبت به دیگری است . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]

< >

نقاشی عشق

نویسنده:هانیه .خ::: دوشنبه 85/11/30::: ساعت 11:0 صبح

 

خدا اراده کرده بود که عشقو نقاشی کنه
می‌خواست که بزخم عاشقا باز هم نمک‌پاشی کنه
برای بوم نقش خود کرببلا رو آفرید
با قلموی قدرتش یک نقش دلربا روکشید
اول نقاشی زدش به رنگ شور و شین
اول از همه رو نیزه‌ها سر حسین
برا نماد دلبری صورت اکبرو کشید
نشون اوج بی کسی گلوی اصغرو درید
زد قلمورو توی خون، یک گوش پاره‌رو کشید
تو دست قاتل حسین یک گوشواره رو کشید
نقشی زدش به بوم خود زاوج غربت نبی
به زنگ تیرة غروب رنگ کبود زینبی
با چشمای ربابه گفت معنی اشک وگریه‌رو
صفحه آخر هم کشید قد خمیدة رقیه‌رو
خدا تو بوم نقاشی عطر گل یاسو کشید
برای امضا کردنش صورت عباسو کشید .



< >

بدرقه خدا

نویسنده:هانیه .خ::: دوشنبه 85/11/30::: ساعت 11:0 صبح

 

می دونی وقتی خدا داشت بدرقه ات می کرد بهت چی گفت ؟
گفت : جایی که میری مردمی داره که می شکننت . نکنه قصه بخوری . من همه جا باهاتم . تو تنها نیستی
تو کوله بارت عشق میزارم که بگذری ، قلب میزارم تا جا بدی ، اشک میزارم که همراهیت کنه و مرگ که بدونی برمی گردی پیشم .



< >

لطفا کمی مکث کنید !!!

نویسنده:هانیه .خ::: چهارشنبه 85/11/25::: ساعت 10:0 صبح

لطفا کمی مکث کنید !!!

رسیدن به اوج کار راحتی نیست ،اما در اوج ماندن کار بسیار سختی است .
زمانی عاشق می شوی که در قلبت جایی برای عشق وجود داشته باشد.
آینده از آن توست ، اگر از امروزت حداکثر استفاده را ببری .
تنها زمانی پیر شده ای که احساس پیری کنی.
توانمندی و قابلیتهای تو به اندازه ای است که آنها را ببینی.
یاس و ناامیدی تنها به دنبال آدمهای ضعیف می گردند.
تنها زمانی به عقب برگرد که بخواهی درسی از گذشته ات بگیری.
کسانیکه سریعتر میروند همیشه زودتر به مقصد نمی رسند.
قدرت واقعی در منطق قوی تو نهفته است.
تاریکی و سکوت شب زیباست به شرط آنکه در آن تاریکی ، روشن فکر کنی.
می توانید بهترین باشید ، کافی ست که بخواهید و اراده کنید، باور کنید.
به همین سادگی . لطفا کمی مکث کنید!!

برگرفته از مجله موفقیت



< >

شنیدن استعدادی عظیم است.

نویسنده:هانیه .خ::: دوشنبه 85/11/23::: ساعت 10:0 صبح

شنیدن استعدادی عظیم است. 

همگان از استعداد شنیدن برخوردار نیستند.
معدودی از افراد واجد این موهبتند.
سخن گفت آسان است، اما شنیدن بسیار دشوار.
کسانی که گوش می‌سپارند، بدون آنکه قضاوت کنند، بدون آنکه ارزیابی داشته باشند، بدون آن که کسی را محکوم کنند، این گونه شنیدن معجزه است.
چنین افرادی سکوتی مقتدر، روحی شگرفت، و زیبایی‌های درونی بسیار لطیفی دارند.
به قول بزرگی خداوند به انسان دو گوش عطا کرده و یک دهان که دو بشنود یک بیش نگوید.
چرا که سخن را اگر رهایش کنیم لجام گسیخته میشود و به هر جا که بخواهد می‌تازد و هر آنچه که باعث کدورت، نحوست، و حتی جدالهایی بس بزرگ میشود از سخن بر می‌خیزد. تمرین شندیدن انسان را به سوی فرهیختگی سوق می‌دهد



< >

درخت گلابی

نویسنده:هانیه .خ::: پنج شنبه 85/11/19::: ساعت 10:0 صبح
مردی چهار پسر داشت. آنها را به ترتیب به سراغ درخت گلابی ای فرستاد که در فاصله ای دور از خانه شان روییده بود:
پسر اول در زمستان، دومی در بهار، سومی در تابستان و پسر چهارم در پاییز به کنار درخت رفتند.
سپس پدر همه را فراخواند و از آنها خواست که بر اساس آنچه دیده بودند درخت را توصیف کنند .
پسر اول گفت: درخت زشتی بود، خمیده و در هم پیچیده.
پسر دوم گفت: نه.. درختی پوشیده از جوانه بود و پر از امید شکفتن.
پسر سوم گفت: نه.. درختی بود سرشار از شکوفه های زیبا و عطرآگین.. و باشکوهترین صحنه ای بود که تابه امروز دیده ام.
پسر چهارم گفت: نه!!! درخت بالغی بود پربار از میوه ها.. پر از زندگی و زایش!
مرد لبخندی زد و گفت: همه شما درست گفتید، اما هر یک از شما فقط یک فصل از زندگی درخت را دیده اید! شما نمیتوانید درباره یک درخت یا یک انسان براساس یک فصل قضاوت کنید: همه حاصل انچه هستند و لذت، شوق و عشقی که از زندگیشان برمی آید فقط در انتها نمایان میشود، وقتی همه فصلها آمده و رفته باشند!
اگر در ” زمستان” تسلیم شوید، امید شکوفایی ” بهار” ، زیبایی “تابستان” و باروری “پاییز” را از کف داده اید!
مبادا بگذاری درد و رنج یک فصل زیبایی و شادی تمام فصلهای دیگر را نابود کند!
زندگی را فقط با فصلهای دشوارش نبین ؛
در راههای سخت پایداری کن: لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند!
همیشه همینطوری نمیمونه که: زندگی گلابی تر از این حرفاس!


< >

ترس

نویسنده:هانیه .خ::: چهارشنبه 85/11/18::: ساعت 11:47 صبح
ترس عمیق ما از این نیست که نامناسب و یا ناقص هستیم...
ترس واقعی ما از این است که بیش از اندازه توانا هستیم...
از روشنایی وجودمان است و نه از تاریکی‌مان که بیش از حد واهمه داریم...
از خود می‌پرسم من کیستم که نورانی باشم. زیبا باشم. استعداد داشته باشم. توانا باشم و افسانه‌ای باشم...
در اصل تو کیستی که همه‌ی این‌ها نباشی...
تو فرزند خداوندی...
با کوچک بازی کردن به این جهان هستی خدمتی نمی‌کنی...
روشن‌ضمیری و تحول در آن نیست که به‌نام شکسته‌نفسی خودت را کوچک فرض کنی و یا وجودت را کاهش دهی که دیگران در اطرافت احساس امنیت کنند...
ما خلق شده‌ایم که شکوه و عظمت خداوند را در وجودمان آشکار کنیم و این پدیده فقط ویژه‌ی بعضی از ما نیست، در همه‌ی ما هست و هرگاه نور ما تشعشع کند، ناخودآگاه امکان تجلی آن را نیز در دیگران ایجاد می‌کنیم...
و آن‌گاه که خود از ترس رهایی یابیم، وجود ما دیگران را هم از بند آزاد می‌نماید.

(نلسن ماندلا)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ

روزی ممکن است قایق ما هم به صخره برخورد کند
پل های زیادی هست که باید آنها را ساخت
لحظه های بهتر بالاخره از راه میرسند
یک نکته از دکتر علی شریعتی
شما عظیم تر از آن هستید که فکر می کنید
رسیدن به کمال
فقر
چرا خداوند مادران را آفرید
فلسفه ملاصدرا درباره خدا
نقاشی های ناخودآگاه ، شخصیت شما را آشکار می کند
فرستادن نامه به 500 قرن بعد
[عناوین آرشیوشده]


[ خانه | ایمیل |شناسنامه | مدیریت ]

©template designed by: www.persianblog.com